تجربه کن

ساخت وبلاگ

اگه قرار باشه یه لحظه از زندگیمو از تو خاطراتم بکشم بیرون و دوباره اون لحظه رو زندگی کنم قطعا اون شب تو ۱۹ سالگیم تو تاریخ ۴ فروردین ساعت ۱۲ شب خواهد بود..،

تجربه کن...
ما را در سایت تجربه کن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bia2kaf بازدید : 52 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1402 ساعت: 14:52

سرگذشت یکی از جالبترین چیزاییه که با مرور کردنش هربار یه خنده رو لبم میاد.امشب داشتم تو کوچه پس کوچه های ذهنم گذر میکردم و از ویترین خاطراتم دیدن، و میرفتم برا خودم که یهو یکی از گفتگوهام با دختری که عاشقش بودم یادم افتاد!من جون بودم، خیلی جون، نوزده بیست ساله! یه جونی که تو ایران بود. پول و سرمایه ای از خودش نداشت دغدغه اصلیش شاید درس بود و خدمت سربازی رفتن و زودتر یه کاری دست و پا کردن و رفتن به خواستگاری دختری که اونم جون بود که کل دغدغه اونم شاید این بود که میخوای بیای خواستگاری من، فلان چیز فلان پول فلان سرمایه رو باید داشته باشی تا خانوادم اوکی بدن! و مثلا اونم بتونه جلو فامیل و دوستاش بگه مثلا شوهرم اینه فلانه و بیساره. حتی یادمه اصلا هدف گذاری بلند مدت داشتیم درس بخونم من استاد دانشگاه شم منی که ترم اول مشروط شده بودم تو دانشگاه (البته سالها بعد که این داستانها دیگه کلا تموم شد من تو دانشگاه شروع به تدریس کردم اما بنا به خیلی از دلایل کلا خودم اومدم بیرون چون‌ نتونستم با سیستم دانشگاهی ایران خودمو سازگار کنم فکر کنم سال ۲۰۱۹ اخرین ترمی بود که تدریس کردم تو ۲۸ سالگی استعفا از تدریس :دی) و ... بچه بودیم دیگهمن اون‌ موقع شاید کل داراییم امیدم به اینده بود و خودم! چون از اولشم ادمی نبودم رو کسی جز خودم حساب کنم حالا هرچقدر خانوادمم داشته باشن از نظر من برا خودشون دارن من باید خودم بسازم از صفر تا صد...یادمه یکبار سر برند کتونی و کفش و لباس خورد تو ذوقم وقتی داشتم با دوست دخترم صحبت میکردم! یادم نمیاد دقیق ولی یادمه بحث اصلی لباس برند و گرون پوشیدن و داشتن بود و مقایسه داشتم میشدم با یکی دیگه و اون عدم توان مالی برای خرید زد تو ذوقم و اون حسه رو یادمه...اینجاش برام جالبه م تجربه کن...
ما را در سایت تجربه کن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bia2kaf بازدید : 54 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1402 ساعت: 14:52